تکنولوژي چيست | تعريف تکنولوژي به زبان ساده | هدف تکنولوژي
تکنولوژي را مي توان تمام دانش، کالاها، فرايندها، ابزارها، روش ها و سيستم هايي تعريف کرد که در جهت خلق و ساخت کالاها و ارائه خدمات به کار گرفته مي شوند. تکنولوژي عبارتست از روش انجام کارها به وسيله ما. تکنولوژي ابزاري است که به وسيله آن مي توانيم به اهداف خود دست يابيم. تکنولوژي، اجراي عملي دانش است، ابزاري است که به کمک تلاش و سعي آدمي مي آيد. تکنولوژي چيزهاي بسيار بيش تري از ماشين را در بر مي گيرد. چند هويت تکنولوژيک ديگر غير از سخت افزار وجود دارد که از جمله به نرم افزار و مهارت هاي انساني مي توان اشاره کرد.
الف) تکنولوژي در قالب محصولات و نيز فرايندها يا روش هاي مورد استفاده در خلق محصولات و خدمات جديد متبلور مي شود؛
ب) تکنولوژي اطلاع يافتن از چگونگي به کارگيري دانش علمي و مهندسي براي دستيابي به نتايج عملي يعني محصولات، فرايندها و خدمات يا دانستن چگونگي دستيابي به نتايج عملي بر اساس تجربه است؛
ج) تکنولوژي بايد همراه با علم و تجربه عملي(تکنيک) انجام شود . از آنجا که اين واژه ها اغلب به طور مناسب به کار گرفته نمي شوند در اينجا به منظور تسهيل فهم آ ن ها، تعاريف مربوط ارائه و تشريح مي شوند : علم، دانش عام با هدف افزايش دانايي ما درباره طبيعت و جامعه است که بر اساس ثبات و توانايي آن در توضيح و پيش بيني پديده ها، مورد پذيرش عموم قرارگرفته است . تکنولوژي، دانشي عام با هدف شناخت راه حل هاي عمومي براي مسائل خاص است که بر اساس توانايي کاربرد مؤثر آن پذيرفته شده است . تکنيک، دانشي خاص است که هدف آن حل مسائلي ويژه است که به صورت موردي و بر اساس تناسب واقعي و مستقل از دانش مربوط به اصول عمومي زيرساختي آن، مورد پذيرش قرار مي گيرد . بنابراين مي توان گفت علم، تکنولوژي و تکنيک صور ت هايي از دانش هستند که مي توانند بر اساس سطوح عموميت يافتن، اهداف و پذيرش از يکديگر متمايز شوند .
کاردول در مرور تاريخي خود در اهميت نقش تکنولوژي چنين ميگويد:
"تمدن چين که تمدن باستاني، وسيع و انعطافپذير بود، چند اختراع بزرگ به جهان عرضه کرد که ميتوان از اختراع کاغذ و باروت نام برد، با اين وجود عليرغم نبوغ آشکار يکايک مخترعان چيني، دستاورد کلي اين اختراعات براي جامعه چين نوميدکننده بود، زيرا اين فنون نتوانست بر موانعي غلبه کند که جامعه ايستا در آن بسر ميبرد. زيرا قدرت اختراع از هدف اصليش که برآوردن و ساختن خواستها و نيازها بود، دور شده بود و ظاهراً در عوض کوشش فراواني در راهي صرف شده است که ميتوان آن را اختراع براي سرگرمي ناميد. يعني ساختن وسايل سرگرم کنندهاي مانند بادپرک و بازيهاي معمايي. در مورد چين بنا به حدس و گمان ميتوان بر اين فرض بود که انحراف از مسير و سرانجام سترون شدن انگيزه خلاق، ناشي از ارزشهائي بود که حکومت و ديوان سالاري قدرتمند آن کشور القا ميکرد، يعني نتيجه احترام کمي بود که چين به انگيزههاي سودطلب ميگذاشت و به سبب فقدان انگيزه واقعي فعاليت اقتصادي بود. تجارب ميگويد علم و فن براي اينکه شکوفا شوند به چندين رکن عالي رقيب نياز دارند. يکي از اين عوامل آمادگي براي تقليد است که بطور کلي براي اشاعه ابداع و براي پيشرفت فنون لازم است. با تقليد کردن، گونه برداشتن و اقتباس کردن است که طبقهاي از فنورزان ميتواند بوجود آيد و در اصل از چنين طبقهاي است که ميتوان انتظار پديدارشدن طبقه ابداعگران را داشت.
تلقي معيار از تکنولوژي مستلزم ديدگاه تعينگرايان? تکنولوژيکي دربار? رابط? ميان تکنولوژي و جامعه است. پس تعينگرايي تکنولوژيک شامل دو جزء است: ?. تکنولوژي بهنحوي خودآيين بسط مييابد، درحاليکه منطقي دروني را دنبال ميکند که مستقل از تأثيرات بيروني است و ?. تکنولوژي جامعه را با داشتن اثراتي اقتصادي و اجتماعي شکل ميدهد. بنابراين، تعينگرايي تکنولوژيک بر اين امر اشاره دارد که تکنولوژي نه براي سياست و نه براي نظري? سياسي چندان مهم نيست. اهميت اندکي که تکنولوژي، از منظر تعينگراييِ تکنولوژيک، براي سياست قائل است فقط به تأثيرات اجتماعي آن مربوط ميشود. دستآخر، اگر پيشرفت تکنولوژي بهراستي خودآيين باشد، نميتواند تابع کنترل «بيروني» در هيئت سياستگذاري يا مناظر? سياسي باشد. بدينسان، مواهب و مصائب تکنولوژي «بهناگاه» روي ميدهند و سياست فقط ميتواند اميدوار به پيشگويي اين پيشرفتها و تأثيرات باشد و جامعه را براي آن آماده کند.
اجزاي تکنولوژي
- اجزاي اصلي تکنولوژي عبارتند از:
- سخت افزار
- انسان افزار
- دانش افزار
- سازمان افزار
انتقال تکنولوژي و فرآيندهاي آن
انتقال تکنولوژي فرايندي است که جريان تکنولوژي را از يک منبع به يک گيرنده را ميسر مي سازد. در اين مورد، منبع، مالک يا دارنده دانش است؛ در حاليکه که دريافت کننده، ذينفع چنين دانشي است. منبع مي تواند يک فرد، يک شرکت يا يک کشور باشد(جين و تريانديس، ????)
فرايند انتقال تکنولوژي را مي توان به انواع مختلف طبقه بندي کرد:
• انتقال بين المللي تکنولوژي: که در اين فرايند، انتقال فراتر از مرز هاي ملي صورت مي گيرد.
• انتقال منطقه اي تکنولوژي: که طي آن تکنولوژي از يک منطقه از کشور به منطقه ديگري از کشور منتقل مي شود.
• انتقال تکنولوژي ميان شرکتي: که طي آن تکنولوژي از يک شرکت به شرکت ديگر متتقل مي شود.
• انتقال تکنولوژي درون شرکتي: که طي آن تکنولوژي در درون يک شرکت و از يک محل به محل ديگر منتقل مي شود.
نقش مديريت در افزايش سطح تکنولوژي
مديريت هر مجموعه با تدوين هدف ها، تنظيم برنامه ها و تخصيص منابع، سازماندهي، تامين و پرورش نيروي انساني، ايجاد انگيزش و رهبري و سرانجام، نظارت و ارزيابي فعاليت هاي يک مجموعه در بقا و رشد و تحول آن مجموعه نقش اساسي دارد. نقش مديريت در انتقال و توسعه تکنولوژي فقط در سطح بنگاه ها و مؤسسات اقتصادي، اجتماعي مهم نيست. بلکه مديريت در سطوح مختلف اداره جامعه، در انتقال و توسعه تکنولوژي نقش دارد.
انواع استراتژي هاي تغيير
با توجه به اين که بيشتر تغييرات برنامه ريزي شده از نوع تدريجي هستند، مديران براي سود جستن از مزاياي استراتژيک مي توانند در سازمان چهار نوع تغيير ايجاد کنند.
- کالاها و خدمات
- استراتژي و ساختار
- مردم و فرهنگ
- تکنولوژي.
از نظر مديران بازرگاني، تکنولوژي مهمترين دارايي شرکتها است که کمتر موردتوجه قرار ميگيرد. اکثر مديران معتقدند که آيندهي شرکت آنها تا حد زيادي به استفاده از تکنولوژي بستگي دارد. با اين وجود، بسياري از شرکتها هنوز استراتژي تکنولوژي و روش مناسبي براي ارزيابي و ارزشگذاري داراييهاي تکنولوژيک خود تدوين و پيادهسازي نکردهاند. ديگر مديران، کاملاً به نقش تکنولوژي در کسبوکار و بازار خود پي بردهاند، اما در شناخت فرصتها و روشهاي بهرهگيري از داراييهاي تکنولوژي در ديگر بازارها ناکام بودهاند. اما مديران حرفهاي موفق که از بينش لازم برخوردارند، به اهميت تکنولوژي به خوبي واقفند و منابع و توجه کافي را در راستاي کسب بيشترين منافع به آن اختصاص ميدهند.